شعر ناب (1)
از درون می سوزد آن باغی که بی برگ و بر است
از برون می تازد آن اشکی که در چشم تر است
در دلم می غرد آن آهی که طوفان مست اوست
وز تنم می بارد آن نامی که مامش کوثر است
در فراق روی ماهت ،روی روزم تار گشت
روز چشمانم زمستان و ز داغت احمر است
لای سجاده، کنار خط قرآن جویمت
بوی عطر اسم نابت در خدای اکبر است
در میان جمع مایی یا میان قلب زار ؟
مظهر ظُهری ، حضورت از همه پنهان تر است!
از شقایق های وحشی، دل سراغت را گرفت
گل بگفت از تو نشانی ، لیک گوش دل کر است
انتظارت را کشیدم سالها از پیش و پس
شاهد این ماجرا چشمی که هر دم بر در است
می دمد از دیده اشک و روی کاغذ شعر ناب
بیت بیت اشک من داروی قلب مضطر است
بهترین کالای بازارت مگر جز اشک نیست ؟
پس نگاهی کن ،که من را صد هزاران گوهر است !
این دل دیوانه صد دیوان غزل از تو نوشت
خالق دریای پهناور همین چشم تر است
حال زارم را ببین ای آفتاب مشرقی
چه ثوابی ز عیادت از مریضان خوش تر است ؟
گر بپرسی نوشدارویت چه باشد ، گویمت
روی پاهایت گذارم سر برایم بهتر است!
ای طبیب این دل بیمار ، نجوایم شنو
من گمان دارم که نجوایم ز طوفان برتر است
گر گناهانم عظیم و بیشمار و چشمگیر
لیک عفو و بخشش تو از گنه اعظم تر است
حاصل عمرم همین سجاده ی اشک است و بس
گر نیایی حاصل عمرم همه خاکستر است…
شاعر : سید رحمان حسینی
——————————————————————————————————————————————–
شعر ناب (2)
حاصل عمرم همین سجاده و چشم تر است
آتش بستان دل سوزنده از صد اخگر است
بارها گفتم میان بستر سجاده ام
گر نیایی حاصل عمرم همه خاکستر است
چشمهایم چشمه ی اشک است، شیدایم نما
گر چه قلبم از همه اطرافیان شیداتر است
من که در بازار و برزن شهره شهرم ولی
خوب می دانم که این دل از همه رسواتر است
کو صراط مستقیمت، اهدنایم را شنو
کام عطشان نگاهم، تشنه ی آن اختر است
گر نباشد روشنی آن ید بیضای تو
در دوصد راهی عمرم ، انحراف و کیفر است
داستان دوستی ،بین من و تو گفتنی است
داستان راستان را گر نگویم خوش تر است
واو عطف بین ما ، لاف است لا ف عاشقی
واو را بردارم و کاما گذارم ، بهتر است
بی ظهورت آسمان واژه ها یم دوزخی است
با حضورت ملک اشعارم ز جنت سر تر است
من نیم شاعر ، الفبا و مرکب از شماست
گر نخواهی مصرع دل تا قیامت ابتر است
بیت بی مصرع شود ،مصرع بدون قافیه
قافیه بی وزن و دیوان، بی در و بی پیکر است
می دمی از روح خود در خاک شعر ناب من
زین سبب دیوان اشعارم ز من احیاتر است
افتخار این غزل، روح مسیحای شماست
خاک چون با گل نشیند بوی عطرش خوش تر است
گر که بازرگان، متاعی آورد همچون بهشت
تاجر است و گویدم کالا به کالا بهتر است
گویمش اهل تبادل نیستم، چانه نزن
چون که فردوس تو از اشعار من ارزانتر است !
شاعر : سید رحمان حسینی
فرم در حال بارگذاری ...